حرف میزنم حرف نمیزنم، کار یکجایی گیر دارد میبینم نمیبینم، حواسم پرت چیز دیگری است انگار من انگار جامانده‌ام، در جایی، زمانی و تازه دارد فهمی میشوم که نیستم، گم شده‌ام جامانده‌ام. به دنبال چیزی هستم که دیگر نمیدانم چیست. من پیدا نمیشوم؟! این ترس به اندازه ابدیت مرا غرق میکند در بهت ابهام. حیرت، سرگشتگی‌ چیزی که نمیبینم چیزی که نمی‌یابم؛ از چه حرف میزنم ومیزنیم ما هر کدام به اندازه مجموع کارها و نکرده‌هایمان تنهاییم؛ ای وای اگر ماجرا دلی هم بشود، بقول بعضی‌ها عشقی هم بشود، مثلا مثلا. نقد این حرفها نیست هیچ چیز پایان نمیپذیرد در عین اینکه انگار هیچوقت آغاز نشده است رویاست یا کابوس؟ این به خود پیچیدن و لولیدن در التهاب معانی. ما نیستیم، پس ما چه هستیم؟!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ تحصیلات تکمیلی رزین سختی گیر گلسرای آرش آپشن خودرو | استریو آرام مجله پزشکی زیبایی و سلامت طراحی صفحه فروشگاه فایل بروز